خدا رو چه دیدی؟
خداروچه دیدی؟شاید یکی از همین روزها عطر بهار پیچید در کوچه پس کوچه های دل من و تو و بوی غم و دلتنگی رو شست،بعد بهار خانم با موهای شکوفه زده نشست روبرومون و بهمون گفت:
“کجایی؟! به چی فکر میکنی؟! مگه یادت رفته عمر یکبار مصرفه و لحظه لحظه و ثانیه به ثانیه ش سرنوشتت رو میسازه؟ اگه یادت رفته باید قدر داشته هات رو بدونی،من یادت میارم،من با اومدنم یادت میارم که زمستون همیشگی نیست و حتی میشه از سردیا و یخبندونهای زندگی لذت برد و به امید بهار زندگی کرد…”بعد بهار خانم لبخند میزنه و ادامه میده: “هر جا که باشی میتونی خالق زیباییها باشی، میتونی زیر برف قدم بزنی و آدم برفی درست کنی به جای اینکه کز کنی کنج خونه و در حسرت بهار بسوزی و بسازی، میتونی سرما رو با گرمی دلت به خوشی و شادی تبدیل کنی،شب یلدا رو جشن بگیری شاید شب یلدای بعدی نتونی مثل امسال لذت ببری،خدارو چه دیدی شایدم سال بعد بهتر بود،ولی میگم که قدر لحظه هارو بدونی…”
بعد دل من و تو گرم میشه به داشتن روزای خوب،پس یا علی مدد
به قلم مسافر
استفاده از مطالب این بخش، بدون درج نام نویسنده جایز نیست و ضمان شرعی دارد